آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

هفته31- آغاز ماه هشتم

سلام به همگي و طاعات و عباداتتون هم قبول امروز آخرين روز از ماه هفتمه و من از فردا وارد ماه هشتم ميشم ديگه شمارش معكوس شروع ميشه.مامانم ميگه بايد كيف زايمانمو كم كم ببندم كه بعدا به هول نيفتم. اين روزا روحياتم خيلي عجيب و متغيره.دست خودم هم نيست.نميدونم چرا اينطوري شدم خيلي زود دلم ميگيره. خدايا كمك كن اين دو ماهم به خير و خوشي بگذره و نيني كوچولومو تو بغل بگيرم. تو اين مدت از بس رفتم بيرون به قصد خريد و هيچي تنم نميشده و در آخر دست خالي بر گشتم خونه كه كلي عقده اي شدم!!فكر كنم همين كه يه ذره هيكلم برگرده همه ي بازارو بخرم بيارم خونه!! از الان براي تيپ پاييزه و زمستونيم نقشه كشيدم!!!     ...
18 مرداد 1390

هفته 30

امروز ٤ روزه که وارد هفته سی شدم.خدایا شکرت. یادمه وقتی تازه هفته ٥ بودم و واسه اولین بار رفته بودم دکتر یه خانومه اومده بود و تو هفته ٣٠ بود.من اونجا کلی حسرت خورده بودم و واسم خیلی دور از دسترس بودو با خودم میگفتم یعنی میشه منم به هفته ٣٠ برسم.و حالا اون روز رسید و منم هفته ٣٠ هستم.انشالله این ٨-٩ هفته هم به خیر و خوشی بگذره. تو این دو هفته که نبودم کلی اتفاقا افتاد.اول اینکه جاریمو دیدم.بدک نبود.همسن و سال خودم بود. ازش خوشم اومد. بعد هم اینکه چند روز پیش هم مادر شوهرم اینا اومدن خونمون و مادرشوهرم یه عالمه وسایل واسه نینی آورده بود که انشالله عکس اونا رو هم میذارم.حالا نمیدونم با اینهمه لباس واسه نینی چیکار کنم!! مادر شوهرم ميگ...
11 مرداد 1390

پایان هفته 27

امروز آخرین روز از هفته 27 هست و من به سلامتی وارد هفته 28 میشم . خدایا شکرت که تا اینجا گذشت و نی نی تکون میخوره و مشکلی ندارم . انشالله این 11-12 هفته هم به خیر و خوشی بگذره .                                              دیروز اولین جلسه از کلاسهای آمادگی برای زایمان بود . جالب بود . من با حدود 20 نفر دیگه که همگی قلمبه بودیم با هم ورزش های مخصوص انجام دادیم و یه ماماهم بود که به سوالامون جواب میداد و یه سری مسائل رو ...
24 تير 1390

هفته 26

فردا اولین روز از هفته ٢٦ هست . خدایا شکرت که تا اینجا رو گذروندم و اگه بخوام سزارین شم و هفته ٣٨ نی نی دنیا بیاد یعنی ١٢-١٣ هفته دیگه مونده. به قول شوهرم ١٢ بار دیگه ستایش ببینیم نی نی هم دنیا میاد !!!                          امروز خیلی دلم گرفته بود . آخه مامانم و بابام رفتم مسافرت و یه هفته ای نیستن . منم وابسته مامانم هستم و هر روز با همیم . حالا این چند روز برام خیلی سخت میگذره و احساس تنهایی میکنم. همش میگم کاش حداقل یه خواهر داشتم . دوستامم که هر کدوم گرفتاری خودشونو دارن.چقدر تنهایی بده.الام رفته بودم خونه ...
10 تير 1390

خرید تخت و کمد

امروز بلاخره تخت و کمد نی نی رو هم خریدم . یه فرش ست هم براش پیدا کردم و خیالم راحت شد . فقط مونده یه ذره خورده ریز . به زودی عکس همه وسایلی که خریدم میذارم. دیگه تو سراشیبی افتادم.شنبه هم رفتم دکتری که 5 ماه بود در صف انتظارش بودم و پرونده تشکیل دادم خیالم راحت شد. حالا مونده اسم نی نی مون.هر روز از یه اسمی خوشم میاد و چند روز بعد پشیمون میشم و میگم خوب شد هنوز نی نی دنیا نیومده بود و اون  اسمو براش نذاشتم !!! اسمهای کاندید : یزدان - آیین - مهراد - سامین حالا نمیدونم کدومش خوبه. خاله ها لطفا شما هم نظر بدین ...
6 تير 1390