آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

پایان هفته هفتم- اولین سونو

این هفته خیلی برام استرس آمیز بود.روز یک شنبه شب یهو یه لک قهوه ای دیدم.از استرس داشتم میمردم.فکر کردم نی نی پشیمون شده و قهر کرده داره میره. از شانس دوشنبه هم تعطیل بود و موندم تا سه شنبه . نا گفته نماند که تقریبا استراحت مطلق به خودم دادم و بیچاره مامانم همه زحمتهارو کشید. سه شنبه هم که دکتر نبود و برای ۴ شنبه بهم وقت داد. خلاصه ۴ شنبه یعنی دیروز رفتم دکتر و موضوع رو گفتم و گفت طبیعیه و اوایل بارداری پیش میاد.برام شیاف نوشت و گفت بخواب تا سونو بشی  از استرس داشتم میمردم چون تو مقاله " بارداری هفته به هفته" نوشته بود هفته ۷ باید قلب تشکیل بشه.میترسیدم تشکیل نشده باشه.خلاصه خانم دکتر اومد سونو کرد و گفت همه چی نرماله و ساک حاملگی تشکیل ش...
10 خرداد 1390

هفته هشتم

امروز دومین روز از هفته هشتمه و کم کم ویار من داره شروع میشه . از روز ۵شنبه کم کم حالت تهوع شروع شده و امروز یک شنبست. بازم جای شکر داره چون دوستام از همون هفته ۴ تهوع داشتن و بالا هم میارن ولی من تا این لحظه بالا نیاوردم و فقط حالم یه جوریه.خیلی هم تنبل شدم و کارای خونه رو به زور انجام میدم. از گوشت چرخ کرده هم خیلی بدم میاد............... اینروزها تو خیابونا حال و هوای عید داره و همه مشغول خرید عید هستن . ولی من باید دور مانتو رو خط بکشم چون واسه مانتو حاملگی خریدن که زوده و مانتو های اندامی رو هم که نمیتونم بپوشم !!! این روزا کارم شده گشت زنی توی نت و تشخیص جنسیت !! بعضی سایت ها نوشته اگه بتا بالا باشه بچه دختره و اگه پایین باشه پسر...
10 خرداد 1390

آخرین روز از هفته 8

حالم بده     احوالم بده !!!! همش فکر میکنم تو یه مینی بوس نشستم .حالت تهوع دارم . چه روزای سختی ... تمام زحمتهام رو گردن مامانم افتاده . امیدوارم بتونم جبران کنم. ...
10 خرداد 1390

پایان هفته 10

امروز جمعه آخرین روز از هفته ده هست. این هفته خیلی پر اضطراب بود.روز دوشنبه یهو یه لک کوچیک قهوه ای دیدم و داشتم پس میافتادم.متاسفانه دکترم هم که تو یه شهر دیگشت و تا ۱۴ عید تعطیله . فوری رفتم یه دکتر دیگه و اونم گفت تهدید به سقطه و برو سونو بده . رفتم سونو گرافی دیدم سی چهل نفری نشستن.خلاصه کلی منت کردم که زود تر برم سونو بدم تا دکتر نبسته نتیجه رو بهش نشون بدم.خلاصه بعد از کلی اصرار و التماس چند نفری منو جلو انداخت و بعد از دوساعت انتظار که دیگه مثانم داشت میترکید رفتم سونو دادم.خیلی میترسیدم و با ترس فقط به قیافه دکتر نگاه میکردم تا از عکس العملش چیزی دست گیرم بشه. خلاصه بعد از چند دقیقه گفت همه چی نرماله مشکلت چی بود؟گفتم لک دیدم . گف...
10 خرداد 1390

آخرین روز از ماه سوم

سلام دوستان . من با یه تاخیر یزرگ بلاخره برگشتم. فعلا اومدم خونه مامانم و لپ تاپ و ای دی اس ال رو هم همینجا وصل کردم . بلاخره به پایان ماه سوم رسیدم ولی تا اینجا پدرم حسابی در اومده. سیزده به در خیلی نحس بود.رفتیم بیرون  برگشتنی راه خیلی دست انداز بود .شب یهو دیدم ازم خون میاد.داشتم سکته میکردم . شروع کردم به گریه کردن... شوهرم گفت بخواب و تکون نخور تا فردا که بری دکتر. خلاصه خدا میدونه شب رو چطور به صبح رسوندم . همش فکر میکردم هر لحظه بچه میفته. صبح دیدم رنگ خون قهوه ای شده مامانم گفت داره خوب میشه نگران نباش.خلاصه عصر رفتیم دکتر و دکتر یه سونوی معمولی کرد و گفت جنین خوبه ولی جفت به نظرم پایینه.شنبه برو سونو که مطمئن شم. خلاصه امروز ...
10 خرداد 1390

هفته 16

من هفته ۱۳ رفتم سونو و خدارو شکر همه چی خوب بود.جفت هم سر جاش بود. ضمنا دکتر بهم گفت نی نی پسره . حالا نمیدونم تو  هفته ۱۳ تشخیص تا چه حد درست باشه. امروز با مامانم رفتم یه خورده وسایل برای نی نی خریدم . لباس و پتو دم دستی و این چیزا . این خریدا خیلی کیف میده . فکر کنم بهترین قسمت حاملگی باشه. اگه این تهوع هم دست از سرم بر میداشت واقعا راحت میشدم. دیگه خیلی به مامانم زحمت دادم میخوام زودتر خوب شم برم خونه خودمون و زحمت رو کم کنم. راستی وزنم هم هیچ تغییری نکرده و همچنان ۵۹.۳ هستم.فشارم هم ۱۰ رو  ۶ اما شکمم کم کم داره مشخص میشه.
10 خرداد 1390

هفته 17

 امروز وارد هفته ۱۷ شدم.یکی دو روزی بود حالم خوب شده بود ولی از دیشب دوباره تهوع برگشته !! البته خفیف تر.نمیدونم کی میخوام خوب خوب شم . از دیشب دوباره نقل مکان کردیم به خونه خودمون.البته واسه ناهار باز پیش مامانم هستم. ۵شنبه مادر شوهرم و پدر شوهرم برای دیدنم زحمت کشیده بودن اومدن خونمون با کلی کادو . شنبه صبح رفتن شهرشون. البته حالا که اینهمه کادو گرفتم یه ذره هم اضطرابم بیشتر شد میگم نکنه خدای نکرده اتفاقی برام بیفته و ضایع شم !!!! انشالله که خدا خودش بچه من و همه مامانا رو سالم نگه داره و به همه اونایی که منتظر این نعمت الهی هستن خدا بهشون عطا کنه.
10 خرداد 1390

پایان هفته 19

امروز آخرین روز از هفته ۱۹ هست و من از هفته ۱۷ متوجه تکونای نی نی شدم.حالا هر روز به انتظار تکون میشینم و اگه چند ساعت خبری ازش نشه تگران میشم. تا حالا فقط یک کیلو و خرده ای وزنم اضافه شده .ولی شکمم پیداست. دیروز رفتم یه شلوار بارداری برا خودم خریدم. راستی به جز تخت و کمد ، اکثر وسایل سیسمونی رو خریدم . البته همه رو با رنگ مشترک خریدم آخه به این سونو ها اعتمادی نیست محصوصا که من هفته ۱۳ رفته بودم سونو و گفتن پسره . ولی همه میگن زود رفتی و اختمال خطا هست. حالا عکسهاشو به زودی میذارم. این روزا روحیاتم خیلی متغیره و یه لحظه احساس خوشی میکنم و لحظه ای بعد دوست دارم گریه کنم . خودم هم تعجب میکنم. چند روز پیش که تنها تو خونه نشسته بودم . حساب...
10 خرداد 1390