آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

هفته 39

این هفته آخرین هفته بارداریمه. باورم نمیشه . خداجونم شکرت... فقط 4 روز دیگه مونده تا نینی جونم دنیا بیاد . خود نینی هم انگار دیگه حوصلش سر رفته .دیروز آنچنان لگدی به شکمم زد که فکر کردم از بیرون یکی به شکمم مشت زده!!! وای  باورم نمیشه ... خدایا کی این شنبه میاد ؟؟شوهرم همش به شوخی میگه به دکتر بگو درد دارم شاید بگه زودتر بیا بچه رو برداریم !!! چون 38 هفتم که تموم شده نینی هم دیگه کامله دیگه. 2 روز پیش یهو دلدرد و کمردرد گرفته بودم . خودم هم کمی ترسیدم . مامانم گفت اگه شدیدی تر شد به بیمارستان زنگ بزنیم. خلاصه چون منم همه ی حواسم به درد بود انگار تلقین کردم به خودم و درد بیشتر شد !! منم که موضوع رو جدی گرفته بودم هول هول رفتم ح...
11 مهر 1390

هفته 37

بلاخره به هفته 37 رسیدم. تو کتابم نوشته هفته 37 که تموم شه دیگه نینی کامله .آخ جون یعنی 2 روز دیگه که هفته 37 تموم میشه نینی هم کامل میشه. امروز نوبت دکتر داشتم و تست NST دادم . حدود 20 دقیقه رو تخت دراز کشیدم و یه دستگاه به شکمم وصل کردن و صدای قلب نینی کوچولومو میشنیدم.یه دکمه هم دادن دستم که هر وقت نینی تکون خورد دکمه رو فشار بدم.خلاصه باید نینی 7-8 بار تکون میخورد تا تست کامل شه . ولی آقا پسر ما مودب شده بود و تکون نمیخورد. با اینکه شب قبلش هم من و هم باباییش کلی نصیختش کرده بودیم که فردا باید شلوغ کنه و ورجه وورجه کنه که مامانی علاف نشه ولی انگار نه انگار !!! خلاصه 20 دقیقه طول کشید تا آقا چند تا تکون مختصر به خودش داد. ولی وقتی...
30 شهريور 1390

آعاز ماه نهم و هفته 36

فردا اولین روز از هفته 36 هست و همچنین آعاز ماه نهم. یکشنبه نوبت دکتر داشتم و سونویی که یه ماه و نیم پیش انجام داده بودم براش بردم .وقتی دکتر سونو رو دید گفت جفتت کمی پایینه و باید رعایت کنی . زیاد سرپا نمونی و راه نری و سوار ماشین نشی و ... این در حالیه که من یه ماه و نیم بود که این سونو رو انجام داده بودم و به هیچ دکتری نشون نداده بودم و بی خبر از همه جا روزی یه ساعت پیاده روی میکردم و هر روز رانندگی و ... از وقتی دکتر بهم اینطوری گفت دچار وسواس خاصی شدم و دو قدم هم که میخوام راه برم با ترس میرم انگار نه انگار من همون آدمم که اونهمه پیاده روی میکردم و همه کارامو خودم انجام میدادم. اینجوری زمان خیلی دیر میگذره آخه همش باید خونه باشم...
18 شهريور 1390

هفته 34

وزن كودك شما به 2155 گرم رسيده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتي متر شده است. لايه هاي چربي كه براي تنظيم دماي بدن او بعد از تولد مورد نياز است در حال كامل شدن هستند كه در نتيجه بدن كودك شما حالت گردتري به خود گرفته است. سيستم عصبي مركزي او در حال تكميل شدن است و اكنون ريه هاي او كاملا رشد كرده اند. اگر از احتمال بروز زايمان زودرس نگران هستيد بايد بدانيد كه تقريبا 99% از كودكاني كه به اين مرحله از رشد مي رسند در خارج از رحم نيز قادر به ادامه حيات خواهند بود و بسياري از آنها به عوارض درازمدت ناشي از زايمان زودرس مبتلا نخواهند شد.   خدایا شکرت که وارد هفته 34 شدم.اگه هفته 38 نینی بخواد تو بغلم باشه یعنی فقط 4-5 هفته مونده.باور ...
6 شهريور 1390

هفته 33

امروز اولین روز از هفته 33 هستش . تا حالا وزنم دقیقا 10 کیلو اضافه شده. تو کتابم نوشته از هفته 36 دیگه به اونصورت وزن بالا نمیره . اگه اونطور باشه فقط 3 هفته دیگه افزایش وزن خواهم داشت.یعنی چیزی حدود 2 کیلو. دیگه حسابی سنگین شدم و خم شدن برام یه رویاست !!!حتی از این سر سفره دستم به اون ورش نمیرسه و سر سفره نزدیک ترین چیزا رو هم باید شوهرم بهم بده !!گاهی حساب شکمم از دستم در میره و در یخچال رو باز کردنی میخوره به شکمم!!خودم هم خندم میگیره . این روز ها فقط  تو اینترنت دنبال روشهای کاهش وزن بعد از بارداری هستم.خداکنه بلافاصله بد از زایمان حداقل 7 کیلو از وزنم بره . دیگه کم مونده نینی بیاد . کم و بیش دارم ساک زایمانم رو هم میبندم...
29 مرداد 1390

هفته31- آغاز ماه هشتم

سلام به همگي و طاعات و عباداتتون هم قبول امروز آخرين روز از ماه هفتمه و من از فردا وارد ماه هشتم ميشم ديگه شمارش معكوس شروع ميشه.مامانم ميگه بايد كيف زايمانمو كم كم ببندم كه بعدا به هول نيفتم. اين روزا روحياتم خيلي عجيب و متغيره.دست خودم هم نيست.نميدونم چرا اينطوري شدم خيلي زود دلم ميگيره. خدايا كمك كن اين دو ماهم به خير و خوشي بگذره و نيني كوچولومو تو بغل بگيرم. تو اين مدت از بس رفتم بيرون به قصد خريد و هيچي تنم نميشده و در آخر دست خالي بر گشتم خونه كه كلي عقده اي شدم!!فكر كنم همين كه يه ذره هيكلم برگرده همه ي بازارو بخرم بيارم خونه!! از الان براي تيپ پاييزه و زمستونيم نقشه كشيدم!!!     ...
18 مرداد 1390

هفته 30

امروز ٤ روزه که وارد هفته سی شدم.خدایا شکرت. یادمه وقتی تازه هفته ٥ بودم و واسه اولین بار رفته بودم دکتر یه خانومه اومده بود و تو هفته ٣٠ بود.من اونجا کلی حسرت خورده بودم و واسم خیلی دور از دسترس بودو با خودم میگفتم یعنی میشه منم به هفته ٣٠ برسم.و حالا اون روز رسید و منم هفته ٣٠ هستم.انشالله این ٨-٩ هفته هم به خیر و خوشی بگذره. تو این دو هفته که نبودم کلی اتفاقا افتاد.اول اینکه جاریمو دیدم.بدک نبود.همسن و سال خودم بود. ازش خوشم اومد. بعد هم اینکه چند روز پیش هم مادر شوهرم اینا اومدن خونمون و مادرشوهرم یه عالمه وسایل واسه نینی آورده بود که انشالله عکس اونا رو هم میذارم.حالا نمیدونم با اینهمه لباس واسه نینی چیکار کنم!! مادر شوهرم ميگ...
11 مرداد 1390

پایان هفته 27

امروز آخرین روز از هفته 27 هست و من به سلامتی وارد هفته 28 میشم . خدایا شکرت که تا اینجا گذشت و نی نی تکون میخوره و مشکلی ندارم . انشالله این 11-12 هفته هم به خیر و خوشی بگذره .                                              دیروز اولین جلسه از کلاسهای آمادگی برای زایمان بود . جالب بود . من با حدود 20 نفر دیگه که همگی قلمبه بودیم با هم ورزش های مخصوص انجام دادیم و یه ماماهم بود که به سوالامون جواب میداد و یه سری مسائل رو ...
24 تير 1390